دراکولا در خیابانهای مکزیکوسیتی | وقتی یک خونآشام معنی زندگی را تغییر میدهد
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۳۲۸۹۹۶
به گزارش خبرنگار همشهری آنلاین، کارلوس فوئنتس نویسنده مکزیکی جایی گفته بود که همه آثارش درباره ترس هستند؛ درباره احساس جهانی ترس از اینکه چه کسی از در وارد میشود، چه کسی ما را دوست دارد، چه کسی را دوست داریم و چگونه به اشتیاقمان میرسیم.
آخرین رمان او، با نام «ولاد» که بعد از مرگش منتشر شد نیز داستانی درباره ترس است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ولاد، در روایتهای تاریخی، داستانی تقریبا شناخته شده دارد. داستانی که از کنت دراکولای واقعی نقل میشود از این قرار است که در سال ۱۴۴۸ بعد از میلاد، دراکولا با نام واقعی ولاد تیپس به سلطنت والاکیا میرسد. والاکیا یا والاکی منطقهای در بالکان بوده است که در جغرافیای امروز، جایی است در حوالی جنوب رومانی. آنچه در تاریخ از سالهای سلطنت ولاد نقل شده، همه داستانهایی است خونین و پر از خشونت. ولاد سوم، پادشاه والاکی، به خاطر جنایتهایش و خونهایی که ریخت، به ولاد به میخ کشنده یا ولاد دراکولا معروف شد. از قرار معلوم برام استوکر، خالق دراکولای داستانی، از این شخصیت تاریخی برای خلق خونآشام مشهورش وام گرفته است. در تاریخ آمده بعد از سالها خونخواری ولاد، شاه والاکیا، به هنگام حمله عثمانی به فرماندهی سلطان محمد فاتح، در حوالی بخارست امروزی کشته شد. عثمانیها سرش را از تنش جدا کردند و به استانبول آوردند.
شخصیت ولاد و البته کنت دراکولای برام استوکر، بارها دستمایه اقتباسهای نویسندگان و فیلمسازان شده است. یکی از کسانی که ولاد را دوباره زنده کرد و در داستانش نشاند، کارلوس فوئنتس بود.
روایت فوئنتس، با داستانهای دراکولایی دیگر متفاوت است. ولاد، به مکزیکوسیتی میآید و یک مشاور املاک، برایش خانهای دست و پا میکند و از اینجا، پایش به زندگی یک خانواده معمولی مکزیکی باز میشود. مرد که داستان از نگاه او روایت میشود، وکیل است و همسرش مشاور املاک. آنها مامور میشوند برای شاهزادهای از یک تبار فراموش شده و خسته از سکونت در اروپا، مردی در لباس سیاه و با عینکی تیره به چشم که هیچ روزنی به نور ندارد، خانهای با شرایط ویژه دست و پا کنند. عمارت مورد نظر ولاد، خانهای است که باید تمام پنجرههایش پوشانده شوند و تونلی داشته باشد به آبکندی در نزدیکی خانه.
کنت ولادیمیر رادو، با وکیل ملاقاتی ترتیب میدهد و آهسته آهسته در زندگی و البته در روح و روان او و همسرش نفوذ میکند. وقتی ولاد پایش را به عمارت محله لوماس میگذارد به مرد وکیل میگوید که رایحه همسر او را در خانه و در هوای شهر میشنود. ترسی که در داستان شناور است، با ترس داستانهای خونآشامی متفاوت است. اینجا دیگر قصه مکیدن خون قربانی نیست، بلکه ناپدید شدن عشق و فرور رفتن در تاریکی است. مرد در پایان دست به انتخابی سخت میزند و غریبه، زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد. داستان فوئنتس، یک روایت جادویی از واقعیت و آمیختن خیال با ترسهایی مرموز است که ما اغلب تجربهشان میکنیم.
این داستان بلند را محمدعلی مهماننوازان به فارسی ترجمه و انتشارات مرواید منتشر کرده است.
کد خبر 522534 برچسبها ادبیات کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان کتاب - معرفی و نقد مکزیک مکزیکوسیتیمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: ادبیات کتاب معرفی و نقد مکزیک مکزیکوسیتی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۳۲۸۹۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعتراف ستاره سابق لیورپول: همیشه مضطرب بودم
به گزارش "ورزش سه"، رایان بابل، وینگر سابق لیورپول، تایید کرد که از انتخاب لیورپول ناراحت است و در دوران حضورش در آنفیلد "ناراضی و مضطرب" بود.
بابل در سال 2007 با مبلغ 14 میلیون دلار از آژاکس به لیورپول پیوست اما نتوانست آنطور که باید ارزش خود را اثبات کند. او تنها 22 گل در 146 بازی با پیراهن لیورپول در تمامی رقابتها به ثمر رساند.
بابل 37 ساله در مورد شروع سخت خود در لیورپول، اینکه رافائل بنیتز، سرمربی وقت، چگونه با او سرد برخورد کرد و همچنین اینکه چرا نتوانست در لیورپول تبدیل به یک خرید موفق شود، صحبت کرده است.
او به اتلتیک گفت:"این برای خودم کمی ناامید کننده بود، چون زمانی که در نهایت لیورپول را انتخاب کردم، به من قول دادند که زیاد بازی کنم و به من گفته شد که واقعاً با من خوب رفتار خواهند کرد. اما از روز اول، من تنها بودم و این موضوع خیلی سخت بود.
من 20 ساله بودم، اولین بار بود که در خارج از کشورم زندگی میکردم، اولین بار بود که خانه داشتم چون آن زمان هنوز در خانه والدینم در هلند بودم. بنابراین بسیاری از چالشهای جدید وجود داشت که مجبور شدم به یکباره با آنها مقابله کنم و کار را بسیار سخت کرده بود.
زمانهایی وجود داشت که واقعا خوشحال نبودم، کاملا شبیه به خودم نبودم یا مضطرب بودم. فکر میکنم اکنون در دورهای زندگی میکنیم که میخواهید از بازیکن آسیب پذیر حمایت کنید. من در زمانی فوتبالیست بودم که نشان دادن ضعف، غیرقابل قبول بود. امکان داشت شما را کاملا کنار بگذارند."